محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 2 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
مرتضی علیمرتضی علی، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
میترا طلامیترا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

میوه های باغ زندگیم

اینم یه جمعه دیگه باغ بابا جون

بیشتر آخر هفته ها که میریم دشت کلی بهتون خوش میگذره  با وجود پر مهر بابا جون و مامان جون عزیز انشالله سایشون بر سر ما مستدام باشه وقتی بچه های خاله فرشته و خاله سمیه میان که حسابی کیف میکنین عزیزان من  چایی اتیشی و کباب و تفتونای خوشمزه روغنی که مامان جون مهربون براتون درست میکنن و با عشق از در کنار شما بودن لذت میبرن و شما هم در کنلر پدر بزرگ و مادر بزرگ مهربان کلی ذوق میکنین و شاد و پر انرژی میشین واسه شروع یه هفته ی جدید و درس و مدرسه  ...
17 اسفند 1402

تولد مهرسا ی عزیز خاله

یازدهم اسفند ماه تولد  یک سالگی مهرسا جون خاله و تولد ۴ سالگی احمد رضا جان که دی ماهی هست و جفتشون زمستونی هستن  انشالله که زیر سایه پدر و مادر عاقبت بخیر باشید خاله جون  خیلی خوش گذشت دست مامان فرشته هنر متد هم واسه کیکای خوشمزه و خوشگلش درد نکنه 🥰❤️❤️ ...
17 اسفند 1402

تولد نورا جون و احمد رضا جان

بیست و هفتم دی ماه تولد نورا جون هست که چون زن دایی میخواستن برن المان زودتر گرفتن یه سالن بازی که اتاق تولد داشت کلی بهتون خوش گذشت کلی بازی کردین و خیلی جشن تولد قشنگی شد دست دایی جون و زن دایی درد نکنه همچنین خاله فرشته جون که خیلی کیک خوشمزه و زیبایی درست کرده بود تولد احمد رضا جون هم ۱۴ دی ماه هست که تولد جفتشون رو اونجا گرفتیم و کلی به همگی خوش گذشت جای دایی علی جون خیلی خالی بود  ...
20 دی 1402

شب یلدا ۱۴۰۲

شب یلدا خونه مامان جون  خیلی خوش گذشت جای داداش علی و داداش امین عزیزم و همسرش خالی بود . دست خاله فرشته عزیز هم به خاطر درست کردن کیک یلدا و ژله های خوشمزه درد نکنه   انشالله سایه پدر و مادر عزیزمون همیشه بالا سرمون باشه که بریم و دورشون جمع بشیم آخر جلسه هم من و فرشته جون کلی مشاعره کردیم خیلی شب خوبی بود . ...
3 دی 1402

یه جمعه خیلی خوب باغ بابا جون و مامان جون

پنجشنبه شب رفتیم دشت وقتی رسیدیم مامان جون عزیزم یه شام خیلی خوشمزه واسمون پخته بودن و برای اومدن ما لحظه شماری میکردن شبم همتون دور مامان جون جمع میشین و میگین مامان جون واسمون قصه بگین  مامان جون خیلی با محبته و خیلی دوستون داره و همیشه آغوش گرم و مهربونش برای شما باز خدایا شکرت به خاطر وجود پر مهر پدر و مادر عزیزم انشالله که همیشه سالم و سلامت باشن در پناه خدا اخر شب خاله فرشته جون هم زنگ زدن و گفتن ما هم فردا صبح میایم دشت صبح که از خواب پاشدیم یه صبحانه عالی مامان جون برامون آماده داشت و گوشت و پیاز آبگوشت رو هم دیگه تف داد...
22 مهر 1402

تولد دو سالگیت مبارک عزيزم

دوسال پیش درست مثل همین ساعت بود که به دنیا آمدی گل پسرم و با آمدنت زندگی ما را گرم و زیبا کردی و داداش مرتضی علی و آبجی میترا با دیدنت کلی ذوق کردن و شادی رو به همه هدیه دادی  آخ که چه شیرین شدی این روزا   عزيزم  امشب به خاطر اینکه بابا محسن نبود تولدت رو نگرفتیم و انشالله ۷ مهر با تولد میترا جون باهم میگیریم تولدتون به هم خیلی نزدیکه    الان در خواب نازی و تو خواب چه معصوم و مظلومی  اما تو بیداری  یکسره در حال شیطنت و فضولی با مرتضی علی یکسره به ابزارای بابا محسن دست میزنین و به پیچ گوشتی شارژی خیلی علاقه دارین مرتضی کع یکسره در حال سوراخ کردن یه تکه چوبه تو هم گریه میکنی که به منم بده خلاص...
31 شهريور 1402