محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 2 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مرتضی علیمرتضی علی، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
میترا طلامیترا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

میوه های باغ زندگیم

دومین یلدای پسر کوچولوم

امشب یلدا خونمون تنها بودیم چون یه هفته هست که خانوادگی مریض شدیم نمیدونم آنفولانزا بود یا کرونا ولی خیلی بد بود خدا رو شکر امروز  بهتر بودیم خاله فرشته رفتن خونه مامان جون و باباجون ولی ما امسال قسمت نشد محمد حسین خیلی فضول شده اینقدر فضولی کردی   که زود سفره یلدامون رو جمع کردیم . ...
1 دی 1401

سفر دو روزه به همراه خانواده

پنجشنبه بعدظهر بابا محسن گفت یه سفر کاری داره توشهرهای استان کارشم زیاد طول نمیکشه واسه همین گفت اگه دوست دارین شما رو هم ببرم ما هم با اینکه یه کم سرما  خورده هم بودیم ولی از تو خونه موندن خسته شده بودیم گفتیم میایم اخر شب رسیدیم مهمان سرای فردوس شب رو اونجا خوابیدیم و صبح  درساتون رو نوشتین وبابا محسن هم کارش رو انجام دادوباز را افتادیم رفتیم بشرویه اونجا   بابا محسن کارش تموم که شد رفتیم رستوران نهار خوردیم و بعدشم رفتیم عشق اباد و طبس تو طبسم رفتیم امامزاده و باغ گلشن بعدشم برگشتیم اخر شب  بهتون خوش گذشت تو ماشینم یکسره اهنگای دلخواهتون رو گوش میدادین و کلی هم خوراکیای...
26 آذر 1401

اندر احوالات مدرسه مرتضی عزیزم

اینجا آموزش نشانه ر بود ه که آچارتو بردی آخه خانم معلم گفته بودن اسباب بازی که توش ر داشته باشه بیارین وقتی هم اومدم دنبالت بهم گفتی مامان امروز مادر رو یاد گرفتم بنویسم🥰🥰  ...
12 آذر 1401

کاردستی میترا جونم با کمک داداشی

دیروز به میترا جونم گفتم میخوام یه وسیله درست کنی که تو آشپزخونه ازش استفاده کنم تو هم با خلاقیت خودت این جا قاشقی رو واسم درست کردی از قوطی سرلاک محمد حسین حتی تزیین دورشم خودت انتخاب کردی فوم و نوار روبان گفتم با وسیله هایی که داری درست کن امروزم گفتی مامان یه چیز دیگه بگو درست کنم گفتم جا قرقره ای برای خیاطیم اونم با ابزارایی که در دسترس داشتی خودت درست کردی با داداش مرتضی خیلی ذوق دارین کاردستی درست کنین منم سعی میکنم دخالت نکنم تا خلاقیتتون گل کنه و شما خودتون مسائل رو حل کنین فقط میگم چه انتظاری از وسیله ای که درست میکنین دارم مثلا تو جاقاشقی گفتم جای قاشق و چنگال میخوام جدا باشه .. محمد حسینم خیلی از پیچ و مهره های ا...
11 آذر 1401

نماز خوندن محمد حسین

وقتی بابایی و مرتضی علی نماز میخونن محمد حسینم هم میره کنارشون و تا آخر همراهیشون میکنه تو  سجده هاشم مهر رو بوس میکنه  هر بارم میگیم الله اکبر کن دستاش رو میاره پشت گوشش سریع میاره پایین هنوز نمیتونه چیزی که بگه ولی همه چی رو متوجه میشه انشالله که خدا نگهدارت باشه گل پسر عزیزم بزرگ بشی و نماز بخونی  ...
11 آذر 1401