دومین یلدای پسر کوچولوم
امشب یلدا خونمون تنها بودیم چون یه هفته هست که خانوادگی مریض شدیم نمیدونم آنفولانزا بود یا کرونا ولی خیلی بد بود خدا رو شکر امروز بهتر بودیم خاله فرشته رفتن خونه مامان جون و باباجون ولی ما امسال قسمت نشد محمد حسین خیلی فضول شده اینقدر فضولی کردی که زود سفره یلدامون رو جمع کردیم . ...
جشن قران میترا جونم
دیروز به مناسبت ختم قرانتون واستون مدرسه جشن گرفتن ...
سفر دو روزه به همراه خانواده
پنجشنبه بعدظهر بابا محسن گفت یه سفر کاری داره توشهرهای استان کارشم زیاد طول نمیکشه واسه همین گفت اگه دوست دارین شما رو هم ببرم ما هم با اینکه یه کم سرما خورده هم بودیم ولی از تو خونه موندن خسته شده بودیم گفتیم میایم اخر شب رسیدیم مهمان سرای فردوس شب رو اونجا خوابیدیم و صبح درساتون رو نوشتین وبابا محسن هم کارش رو انجام دادوباز را افتادیم رفتیم بشرویه اونجا بابا محسن کارش تموم که شد رفتیم رستوران نهار خوردیم و بعدشم رفتیم عشق اباد و طبس تو طبسم رفتیم امامزاده و باغ گلشن بعدشم برگشتیم اخر شب بهتون خوش گذشت تو ماشینم یکسره اهنگای دلخواهتون رو گوش میدادین و کلی هم خوراکیای...
خونه خاله فرشته
کلی با بچه های خاله خوش میگذرونین ...
اینم دوخت جدید من
اینم برای خواهر زاده عزیزم دوختم انشالله میخواد اسفند دنیا بیاد خدا حفظش کنه ...
اندر احوالات مدرسه مرتضی عزیزم
اینجا آموزش نشانه ر بود ه که آچارتو بردی آخه خانم معلم گفته بودن اسباب بازی که توش ر داشته باشه بیارین وقتی هم اومدم دنبالت بهم گفتی مامان امروز مادر رو یاد گرفتم بنویسم🥰🥰 ...
کاردستی میترا جونم با کمک داداشی
دیروز به میترا جونم گفتم میخوام یه وسیله درست کنی که تو آشپزخونه ازش استفاده کنم تو هم با خلاقیت خودت این جا قاشقی رو واسم درست کردی از قوطی سرلاک محمد حسین حتی تزیین دورشم خودت انتخاب کردی فوم و نوار روبان گفتم با وسیله هایی که داری درست کن امروزم گفتی مامان یه چیز دیگه بگو درست کنم گفتم جا قرقره ای برای خیاطیم اونم با ابزارایی که در دسترس داشتی خودت درست کردی با داداش مرتضی خیلی ذوق دارین کاردستی درست کنین منم سعی میکنم دخالت نکنم تا خلاقیتتون گل کنه و شما خودتون مسائل رو حل کنین فقط میگم چه انتظاری از وسیله ای که درست میکنین دارم مثلا تو جاقاشقی گفتم جای قاشق و چنگال میخوام جدا باشه .. محمد حسینم خیلی از پیچ و مهره های ا...
نماز خوندن محمد حسین
وقتی بابایی و مرتضی علی نماز میخونن محمد حسینم هم میره کنارشون و تا آخر همراهیشون میکنه تو سجده هاشم مهر رو بوس میکنه هر بارم میگیم الله اکبر کن دستاش رو میاره پشت گوشش سریع میاره پایین هنوز نمیتونه چیزی که بگه ولی همه چی رو متوجه میشه انشالله که خدا نگهدارت باشه گل پسر عزیزم بزرگ بشی و نماز بخونی ...