محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مرتضی علیمرتضی علی، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
میترا طلامیترا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

میوه های باغ زندگیم

اینم میترا جونم تو عروسی عمه مهلا جونش

دوخت من برای دختر نازم ولی کاش واست کت میدوختم واسه روش اخه چون به سن تکلیف رسیده بودی تازگی همش شال مینداختی روش میگفتی داماد نامحرمه الهی قربون دختر نازم بشم انشالله وقتی بزرگ شدی هم همین طور بمونی و حجابت برات مهم باشه عزیز دلم  ...
1 آذر 1401

جشن آب مدرسه مرتضی جونم

امروز واستون تو مدرسه جشن گرفته بودن خیلی بهت خوش گذشته بود به مناسبت یاد گرفتن و نوشتن اولین کلمه آب   دست معلم و والدینی که در برگزاری این جشن قشنگ همکاری کردن درد نکنه من که به خاطر محمد حسین نتونستم بیام ولی از عکس و فیلما مشخصه خیلی بهت خوش گذشته کلی برف شادی ریختن رو سرتون و وسط کلاس همتون می رقصیدین  و دو تا دوتا باهم با الفبای آب عکس انداختین  ...
12 آبان 1401

غذا خوردن تنهایی محمد حسین

اصلا دوست نداری من غذا تو دهنت کنم همش میخوای خودت بخوری الانم برات تخم مرغ اب پز کرده بودم تنهایی میخوردی سوپم که بهت میدم تو رو رو پام دراز میکشم و سرت رو بالشت وگرنه اجازه نمیدی نشسته بهت غذا بدم همش قاشق رو میگیری تا به دهنت نرسیده هم همش میریزه چاره ای ندارم که دراز بکشی و مواظب دستات باشم و بهت سوپ بدم شیشه هم که اصلا لب نزدی تا حالا همه چی فقط با لیوان بهت میدم البته فقط اب میخوری شیر گاو تو لیوان نمیخوری دلستر و دوغم دوست داری اب میوه که خیلی تنبلی میکنم برات نمیگیرم ولی سیب واست رنده میکنم موزم خودت میخوری البته نصفشو باید این ور اون ور بمالی ولی چاره ای ندارم خودت باید بخوری پسر کوچولوی مستقل من. درای کابینت ها هم همیشه ن...
3 آبان 1401

اینم عکس کچلی پسر کوچولوم

این عکس مال یه هفته پیشه که واسه اولین بار بابا محسن میخواست سرتو ماشین کنه که چون موهات خیلی نرم بود بابایی مجبور شد تیغ بزنه منم در حال کوتاه کردن موهات بهت شیر میدادم که وایستی سرت تموم بشه ولی تو همش میخواستی سرتو تکون بدی اخرش بردیمت تو حموم سرت رو خیس کردیم و بابا محسن با ژیلت کار رو تموم کرد بالاخره اینم شادیت بعد تموم شدن اصلاح سرت  ...
8 مهر 1401