محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 2 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
مرتضی علیمرتضی علی، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
میترا طلامیترا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

میوه های باغ زندگیم

غذا خوردن تنهایی محمد حسین

1401/8/3 21:11
نویسنده : مامان عصمت
81 بازدید
اشتراک گذاری

اصلا دوست نداری من غذا تو دهنت کنم همش میخوای خودت بخوری الانم برات تخم مرغ اب پز کرده بودم تنهایی میخوردی سوپم که بهت میدم تو رو رو پام دراز میکشم و سرت رو بالشت وگرنه اجازه نمیدی نشسته بهت غذا بدم همش قاشق رو میگیری تا به دهنت نرسیده هم همش میریزه چاره ای ندارم که دراز بکشی و مواظب دستات باشم و بهت سوپ بدم شیشه هم که اصلا لب نزدی تا حالا همه چی فقط با لیوان بهت میدم البته فقط اب میخوری شیر گاو تو لیوان نمیخوری دلستر و دوغم دوست داری اب میوه که خیلی تنبلی میکنم برات نمیگیرم ولی سیب واست رنده میکنم موزم خودت میخوری البته نصفشو باید این ور اون ور بمالی ولی چاره ای ندارم خودت باید بخوری پسر کوچولوی مستقل من. درای کابینت ها هم همیشه نخ میبندم وگرنه خونه رو شهر شام میکنی یه روز که خواب بودم در کابینت حبوباتا رو باز کرده بودی و نخود و لوبیا و عدس رو وسط آشپزخونه ریخته بودی و همشو قاطی کرده بودی  و بازی میکردی تا منو دیدی کلی خندیدی واسم خیلی ‌ذوق کرده بودی تازه پیشم خواب بودی اخه بهت شیر میدادم که خوابم برده بود و تو پاشدی خرابکاری یه روزم که داشتم خیاطی میکردم سپردمت به بابا محسن دیدم اومدی پیشم بعد چند دقیقه وقتی بغلت کردم دیدم بوی روغن گوشت میدی لباساتم کثیفه به بابات گفتم چرا بوی روغن میده چکار کرده گفت من تو گوشیم بودم حواسم پرت شده رفته دبه روغن سرشو باز کرده دستاش رو تا ته توش کرده بودی روغن مالی کرده بودی سر و صورتت رو خلاصه خیلی فضولی یکی میخواد دنبالت رابیفته تو بهم بریزی اون مرتب کنه خونه تمیز واسمون نمیزاری به مدادم خیلی علاقه داری از اول مدرسه همیشه دو تا مداد دستت هست رامیری میترا و مرتضی همیشه کتاب دفتراشون رو که پهن میکنن تو میری خراب کاری پاره کنی  از دستت میرن طبقه بالا تخت مشق بنویسن کشو های چرخ خیاطی منم همیشه بیرون میریزی و نخا رو به هم میپیچونی از دستت به امان میام اگه بخوام خیاطی کنم ولی بازم تا وقتی پیدا میکنم واسه خودم و شما یه چیزی میدوزم ولی کمتر 

پسندها (2)

نظرات (0)