محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه سن داره
مرتضی علیمرتضی علی، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
میترا طلامیترا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

میوه های باغ زندگیم

دور همی خانوادگی

دو سه شب پیش دایی امین و آیدا خانم هممون رو خانوادگی  شام دعوت کردن رستوران سنتی و زیبای امارت دربار خیلی شب خوبی بود و آخرین شبی که دایی علی جون پیشمون بودن همون شب با دایی خداحافظی کردیم که صبح پرواز داشتن البته زن دایی و نورا کوچولومون موندن و چند وقت اینجان  خیلی خوش گذشت دست دایی امین جان درد نکنه   ❤️❤️ ...
23 دی 1401

هدیه و سوغاتی هاتون

اینم کادو هاتون که دایی علی واستون سوغاتی اورده بودن و کلی ذوق کردین اون جرثقیل رو هم خاله فرشته جون به محمد حسین کادو دادن دستشون درد نکنه ماشین کوچولوها ی قدرتی رو دایی واسه محمد حسین دادن  خیلی دوسش داشت تا نصف شب باهاش بازی کرد و خوابش برد مرتضی و میترا  هم که عاشق کاردستی درست کردن و با میخ و تخته کار کردن که کادوشون  رو خیلی دوست داشتن دست دایی جون و زن دایی درد نکنه مرتضی علی   تو جشن تولد که دایی سوغاتیشو داد بلافاصله اومد تو اتاق شروع کرد به بازی کردن آخر که خواستیم بریم تازه یادش افتاده بود کیک تولد نخورده خاله جونم واسش کیک گذاشت خیلی بهتون خوش گذشت گلای قشنگم  ...
15 دی 1401

تولد احمد رضا جون و نورای عزیز

دیشب رفتیم جشن تولد احمد رضای خاله و نورا جون دایی تولد احمد رضا جان ۱۴دی هستش نورا جونم ۲۷ دی  دایی علی هم دو سه روزه که اومدن و چون تا ۲۷  دی دایی برمیگردن تولد نورا جونم زودتر گرفتیم . دایی علی و زن دایی کلی زحمت کشیده بودن و واسه همه بچه ها کادو درست کرده بودن دستشون درد نکنه خاله فرشته و علی آقا هم خیلی زحمت کشیده بودن یه کیک بزرگ تصویری خاله جون درست کرده بود واسه جفتشون خیلی خوشمزه و زیبا بود واقعا خاله دیگه در درست کردن کیکای تولد عالی شده دستش درد نکنه علی آقا هم کف زده بودن خیلی طعم خوب و خوشمزه ای داشت تا حالا کف به اون خوشمزه ای نخورده بودم  دست مامان جون ...
15 دی 1401