جمعه هفته پیش خاله جون ما رو دعوت کردن نهار خونشون بابا محسن کربلا بود ما رفتیم خونه خاله بعدشم قرار بود خاله فرشته یه روز بیان خونه ما هر روز میگفتین کی خاله میاد ولی به خاطر کلاسای آن لاین بعد ظهر امیر مهدی نیومدن تا روز پنجشنبه خاله گفت بعد ظهر میخوام بیام خونتون چون 4 آذر بود و نزدیک تولد خاله که هفت آذر هست تصمیم گرفتیم خاله رو غافلگیر کنیم وبراش یه تولد کوچولو تو خونمون بگیریم کیکشم خودم پختم خدا رو شکر محمد حسین خوابید و تونستم به کارام برسم و وقتی خاله اومدن هممون دم در منتظر بودیم برف شادی ریختیم و تولد ت مبارک خوندیم خاله انتظار شو نداشت خیلی خوشحال شد تازه خودشم برامون کیک یزدی پخته بود آورده بود خلاصه کلی خوش گذشت فرداشم قرا...