محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
مرتضی علیمرتضی علی، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
میترا طلامیترا طلا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 7 ماه سن داره

میوه های باغ زندگیم

محمدحسینم در کنار داداش کوچولوش

امروز محمد صدرای من ۱۲ روزه شد داداش محمد حسین خیلی دوست داره و روزی ده بار اجازه میگیره بوست کنه هم تو رو هم منو بوس میکنه و باز میره بازی میکنه یا تلویزیون میبینه هر وقتم میاد میپرسه چشاش رو باز کرده من بوسش کنم روز اول که اومده بودیم محمد صدرا پیشم خواب بود که یه  دفعه دیدم یکی داره پاش رو میکشه و از رو آغوشی کشیده پایین میگم مامان چکار میکنی محمد حسین میگه میخوام ببرمش سوار اسکوترم کنمش  یه بار  دیگه هم داشت غذا میخورد یه تکه ماهی آورده بود دهنش کنه بعدش دیگه کلی براش توضیح دادم که نی نی مون میمیره اگه بهش غذا بدی یا از سر جاش تکونش بدی باید مواظبش باشی و فقط شیر مامان رو بخوره که بزرگ بشه و ب...
7 شهريور 1403

تولد محمد صدرای عزیزم

محمد صدرای عزیزم در تاریخ ۲۷/ ۵/ ۱۴۰۳ روز شنبه ساعت ۲و ده دقیقه ظهر در بیمارستان ولی عصر بیرجند چشم به جهان گشود خوش اومدی پسر قشنگم انشالله که خوشبخت و عاقبت بخیر دنیا و آخرت باشی با آرزوی بهترین ها برای وجود نازنینت دوستت دارم  . اینم اولین عکس های پسرم در بیمارستان  دست مامان جون و باباجون و خاله فرشته عزیز درد نکنه که تواین مدت خیلی زحمت کشیدن صبح جمعه ۲۶ مرداد ماه رفتیم بیمارستان با بابا محسن و مامان جون و بستری شدم و ۳۱ ام مرخص شدیم خدا رو شکر که به سلامتی گذشت و سلامت هستی عزیزم اخه روزای اول هم خیلی حالت تهوع داشتی هم شیر نداشتم هم زردی گرفتی&nb...
4 شهريور 1403

وقتی دوتا داداش بعد ۱۸ روز بهم رسیدن

مرتضی علی عزیزم ایام عاشورا با بابا حاجی و عزیز رفته بود مشهد و دوروز پیش برگشت محمد حسین خیلی دلش واسش تنگ شده بود البته هممون دلتنگش شدیم ولی داداش کوچولوش بیشتر وقتی اومد ما دشت بودیم و رفتیم خونه باغ و کلی با همدیگه کیف کردین  ...
16 مرداد 1403

محصولات باغچه مامان جونم

اینم یه عصرانه خوشمزه که مامان جون با محصولاتی که خودشون تو باغچه شون کاشتن برای نوه هاشون آماده کردن و چقدر از کنار مامان جون و بابا جون بودن لذت میبرین گلای قشنگم.  خدای مهربونم  سایه پدر مادر عزیزم  بر سر ما مستدام.  ...
14 مرداد 1403

هدیه های قشنگ دایی علی جون واسه گلای قشنگم

این سرویس قهوه خوری خوشکل سفالی رو زن دایی از آلمان واست سوغاتی آوردن رنگش سفید بود و خودش رنگ داشت و خودت با سلیقه خودت با قلم مو رنگشون کردی و خیلی ازش خوشت اومده بود برای داداش مرتضی هم یه ماشین کنترلی خوشکل که خیلی دوسش داشت واسه محمد  حسینم یه جرثقیل قرمز  که خیلی خوشحال شدین دست دایی جون و زن دایی درد نکنه  انشالله به زودی دایی علی هم به سلامتی میاد .خدا نگهدارشون همیشه  ...
5 مرداد 1403