یه شب خوب خانه بازی
امروز بابا محسن خونه بود سر شب مارو برد بیرون چون هوا سرد بود و دلتون واسه شهر بازی تنگ شده بود بعد از گذروندن روزای سخت مریضی نزدیک دوهفته بود خانوادگی مریض بودیم رفتیم بیرون اولش که رفتیم خانه بازی پاذل بازی کردین بعدشم مرتضی گفت بریم پیتزا بخوریم که رفتیم فردوسی شام خوردیم بعدشم اومدیم خونه بهتون خوش گذشت گلای قشنگم فردا هم قراره واسه کلاس مرتضی علی آش درست کنم برای آموزش نشانه ش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی